ابوالقاسم فنایی:
«چرا تأمل و نظریهپردازی در باب موانع اخلاقی زیستن مهم است؟ دلیل ساده و مختصرش این است که اگر موانع اخلاقی زیستن برطرف نشود، زیستن اخلاقی برای عموم انسانها در حد تکلیف فوق طاعت خواهد بود. یعنی فقط قدیسان هستند که با آن انگیزه قوی درونی میتوانند بر این موانع غلبه کنند، ولی ما میدانیم که اخلاق فقط برای قدیسان نیست. اخلاق برای همه انسانهاست و قرار نیست اخلاقی زیستن فقط چیزی باشد که در اختیار قدیسان باشد. عموم انسانها، به خاطر اینکه یک سرشت اخلاقی دارند، موظفاند که اخلاقی زندگی کنند. ولی آن موانع در [برخی انسانها] باعث میشوند که اخلاقی زندگی نکنند. بنابراین اگر بخواهیم انسانهای متعارفی که قدیس نیستند اخلاقی باشند و به سهولت و روانی بتوانند اخلاقی زندگی کنند، باید آن موانع را بشناسیم تا بعد برای برطرف کردن آن موانع برنامهریزی کنیم. به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم انسان اخلاقی یا جامعه اخلاقی داشته باشیم، دیگر نمیتوانیم به صرف موعظه و نصیحت و پند و اندرز اکتفا کنیم. موعظه و نصیحت لازم هست، اما کافی نیست؛ موانع را هم باید از پیش پای افراد برداریم. عموم انسانها از این نظر در یک سطح متوسطی قرار دارند و اگر میبینیم جامعهای از جامعه دیگر اخلاقیتر است، این را نباید طوری تبیین کنیم که انسانهایی که در آن جامعه زندگی میکنند وماً از نظر اخلاقی قدیستر و شریفتر یا اخلاقیتر از انسانهایی هستند که در جامعه دیگر زندگی میکنند. چه بسا موانعی که در جامعه دوم وجود دارد، اگر در جامعه اول هم وجود داشت، در آنجا هم به همان میزان رفتار غیراخلاقی و زندگی غیراخلاقی داشتند.
موانع اخلاقی زیستن خیلی زیاد است و من هم در اینجا ادعای این را ندارم که یک بحث جامع و مانعی از این موانع دارم. من فقط به برخی از مصادیق این عنوان اشاره میکنم و یک مقدار راجع به هرکدام از آنها توضیح میدهم تا ببینید این موضوع چقدر گسترده است و چقدر مهم است. از یک نظر این موانع را میتوانیم به دو دسته تقسیم بکنیم: یکی موانع درونی و دیگری موانع بیرونی. منظور از موانع درونی آن موانعی است که به خود کنشگر اخلاقی برمیگردد، یعنی آن چیزهایی که در ساحت وجودی خود فرد ممکن است اتفاق بیفتد و به صورت یک مانع برای زیست اخلاقی عمل کند. منظورم از موانع بیرونی نیز موانعی است که محیط بیرونی بر سر راه اخلاقی زیستن ایجاد میکند. خود این موانع بیرونی انواع و اقسامی دارد: مثل موانع اقتصادی، موانع ی، موانع اجتماعی و موانع فرهنگی.
موانع درونی
آنها را میتوانیم به دو دسته کلی تقسیم کنیم: یکی موانع روحی و روانی و دیگری موانع جسمانی. مثلاً اگر بخواهیم یکی از موانع جسمانی را مطرح کنیم، دوستانی که اطلاعات پزشکی دارند میدانند افرادی که اختلال در ترشح غده تیروئید دارند عصبانیمزاج هستند و وقتی در محیطی قرار میگیرند که آن محیط آنها را وادار میکند کنشی نشان دهند، آنجا ممکن است پرخاشگری کنند و این معنایش این است که مشکلات جسمی شخص به صورت یک مانعی عمل میکند برای رفتار اخلاقی. غلبه بر آن مانع برای این شخص سختتر است تا یک آدم عادی که ترشح غده تیروئیدش نرمال است. او راحتتر میتواند جلوی خشم خودش را بگیرد و بیادبی و اهانت نکند یا خشونت نورزد. معنای این حرف این است که اگر بخواهیم شخصی که چنین مشکلی دارد مثل بقیه انسانهایی که این مشکل را ندارند اخلاقی زندگی کند، باید مشکلش را حل کنیم و این مانع را باید از سر راه او برداریم.
اما موانع روحی و روانی؛ آنها هم طیف گستردهای از موانع را شامل میشوند. من فقط در اینجا به برخیشان اشاره میکنم. یک نوع خاصی از این موانع پیشفرضهای نادرستی است که داریم. این نیز خودش مصادیق بسیار متعددی دارد و به عنوان نمونه به تعدادی از آنها اشاره کنم، مثل باور نادرستی که ما در مورد اخلاق داریم و اخلاق را فرو میکاهیم به مستحبات و مکروهات. یعنی چیزی که اگر از آن پیروی کنید، خوب است، ولی اگر پیروی هم نکردید، خیلی به جایی برنمیخورد، مهم نیست. این یک باور نادرست باعث میشود که در زندگی فردی و اجتماعی خودمان آن ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اخلاقی را مراعات نکنیم. یک باور نادرست دیگری که در اینجا وجود دارد این است که اخلاق را به آداب و رسوم فرو میکاهند. اخلاق غیر از آداب و رسوم است. باور دیگری که در جوامع دیندار خیلی رواج دارد نشاندن فقه یا شریعت به جای اخلاق است. خیلی از ما مسلمانها فکر میکنیم اگر تکالیف شرعی خودمان را بشناسیم و به آنها عمل کنیم، دیگر تکلیف دیگری در این رابطه نداریم و جالب اینجاست که این فقط مختص ما ایرانیان یا ما شیعیان هم نیست. حتی اگر با مسلمانهای کشورهای غربی هم نشستوبرخاست داشته باشید، میبینید ذهنیتی که آنها راجع به دین دارند شبیه ماست.
موانع بیرونی
برسیم به موانع بیرونی. همان طور که خدمتتان گفتم اولین دسته از موانعِ بیرونی همان موانعِ اقتصادی است. رابطه اقتصاد با اخلاق چیزی بوده که از قدیمالایام برای اخلاقیون، معلمان و مربیان اخلاق پرسش بوده که آیا فقر بهتر است یا غنا؟ کدام یک از اینها به صورت مانعی برای اخلاقی زیستن عمل میکنند؟ متفکران به راههای مختلفی رفتند و پاسخهای گوناگونی دادند. مثلاً غزالی میگوید فقر بهتر است از غنا، ولی خود من احساسم این است که ما در اینجا قاعده کلی نداریم. این کاملاً بستگی به تیپولوژی روانی انسانها دارد. ممکن است درباره یک فرد خاصی یا در یک جامعه خاصی فقر باعث شود که رفتارهای ضداخلاقی و غیراخلاقی در آن جامعه رایج شود. در یک جامعه دیگری ممکن است ثروت و غنا این تأثیر را داشته باشد؛ بنابراین مورد به مورد باید اینها را بررسی کنیم. اما یک چیزی را میشود تقریباً به ضرس قاطع گفت و تحلیلش کرد با مطالعات عینی که در این رابطه صورت گرفته؛ آن هم این است که اگر فقر از یک حدی بیشتر شود و آن انگیزههای اولیه انسانها، نیازهای اولیه انسانها تأمین نشود، دیگر زمینه مساعد برای اینکه طرف دغدغه اخلاقی زیستن داشته باشد اصلاً از اول به وجود نمیآید. آن کسی که صبح تا شب باید دوندگی کند برای اینکه یک لقمه نانی در بیاورد و بتواند شکم خودش و زن و بچه خودش را سیر کند این دیگر فرصت و مجالی ندارد به اینکه فکر کند اخلاق هم یک مقولهای است در این عالم و ملاحظاتی اخلاقی و ارزشهای اخلاقی وجود دارد که من باید از آنها پیروی کنم. بنابراین آن دولتمردان و تمدارانی که ادعایشان این است یا واقعاً دوست دارند یک جامعه اخلاقی داشته باشند آنها مهمترین یا یکی از مهمترین کارهایی که باید بکنند این است که یک حد متوسطی از معیشت را برای انسانها فراهم کنند. این البته به این معنا نیست که مستقیماً به افراد حقوق بدهند. بلکه معنایش این است که آن ساختار اقتصادی و ی که طراحی میکنند و میخواهند اجرا کنند زمینه مساعدی را فراهم کند که یک فرد با یک تلاش متعارف بتواند از راههای اخلاقاً مشروع آن مقدار درآمدی که برای رفع حاجات خودش نیاز دارد را بتواند از راه درست بدون دروغ گفتن، بدون رشوه دادن، بدون فریب دادن دیگران، بدون تقلب و این طور چیزها به دست بیاورد. اگر این کار را نکنند، نمیتوانند انتظار داشته باشند از انسانها که آنها اخلاقی زندگی کنند.»
یادداشتها:
ـ سایت و اینستاگرام بنیاد باران (دسترسی در 1398/10/29)
ـ یادداشت مرتبط:
درباره این سایت