محمد اسفندیاری مینویسد:
«معنای نخست جاهلیت خشونت است و اینکه اسلام دورهٔ پیش از خود را جاهلیت نامید و آن را سخت نکوهیده خطْ بطلان بر خشونت کشیده است. بیشتر بگویم که جهل دارای سه معنا به ترتیب ذیل است: 1. تندخویی و بیپروایی و تسلط بر خود نداشتن و با اندک تحریکی برانگیخته شدن و به پیامد عمل خود نیندیشیدن؛ 2. ناتوانی عقلی برای فهم عمیق که نتیجهاش داوری سطحی و نسنجیده است؛ و 3. نادانی. (این معنا کماهمیتترین معنای جهل در قدیمترین دوره بوده و در قرآن نیز واژه جهل و مشتقاتش بیشتر به معنای اول و دوم است.) به عبارت دیگر، جهل متضاد ”حلم، ”عقل و ”علم است. و بسته به عبارتی که این واژه در آن به کار رود واژههای زیر را میتوان معادل آن دانست: نابردباری، نامدارایی، سفاهت، بیپروایی، تعصب، خشونت، تندخوی، عقلگریزی و نادانی.» (اسفندیاری، 1396: 57 ــ 58)
رضا بابایی
مینویسد:
«در ادبیات دینی و حتی در زبان عربی، مراد از جهل و جاهلیت، خشونت است، نه نادانی. مثلاً قرآن میگوید: ”خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ یعنی زیادت را ]از ایشان[ بگیر و نیکی را بخواه و از شیوه جاهلان روی گردان. ]اعراف: 199[ قرآن در این آیه انتقام و زشتکاری را به ”جاهلان نسبت میدهد و از همینجا میتوان دریافت که ”جهل در قرآن یعنی انتقامهای کور و زشتکاری و آنچه در شأن فرزانگان نیست. در فرهنگ اسلامی نیز بعثت پیامبر اسلام پایان جاهلیت است؛ یعنی پایان خشونتهایی همچون زندهبهگور کردن دختران. اما آیا مصداقهای خشونت همان است که مسلمانان نخستین خشونت میدانستند و از آن پرهیز میکردند؟» (بابایی، 1397: 165)
توشیهیکو ایزوتسو مینویسد:
«مدتهای مدیدی حتی فقهالغویان عرب چنین میاندیشیدند که واژهٔ جهل متضادِ دقیقِ ]واژه[ علم است، و در نتیجه، معنای اصلی آن را ”نادانی میدانستند. و از همینجا، به طور طبیعی از مهمترین واژهٔ مشتق از آن، یعنی جاهلیت، که مسلمانان آن را برای توصیف اوضاع و احوال پیش از ظهور اسلام به کار میبردند، معمولاً معنای ”عصر جاهلیت فهمیده میشد و به همین معنا نیز به زبانهای دیگر ترجمه میگشت. ].[ ]گلدزیهر[ بسیاری از موارد مهم استعمال ریشهٔ جهل را در شعر پیش از اسلام گردآوری نمود، آنها را مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار داد، و به این نتیجهٔ شگفتانگیز رسید که عقیدهٔ متداولِ سنّتی دربارهٔ جاهلیت از بنیاد غلط بوده است. جهل بنا بر نتیجهای که گلدزیهر بدان رسیده است در معنای اصلیاش متضاد و در مقابل علم نیست، بلکه مقابل حلْم است که دلالت میکند بر ”معقولیت اخلاقی یک انسان بافرهنگ (نیکلسون)، که به طور تقریب ویژگیهایی از قبیل بردباری، صبر، اعتدال، و رهایی از هواهای نفسانی را داراست.» (ایزوتسو، 1378: ، 55 ــ 56) «جهل الگوی برجستهٔ رفتار مرد تندخوی بیپروایی است که با اندک انگیختگی ممکن است قدرت تسلط بر نفس را از کف بدهد، و در نتیجه، بیباکانه به عمل برخیزد، و هوس کور غیرقابلمهارکردنی محرّک او باشد، بیآنکه هیچ در آن بیندیشد که پیامد عمل مصیبتبار او چه خواهد بود. این رفتارْ الگوی رفتار ویژهٔ مردی است با طبعی بسیار زودرنج و هوسناکة که مهار احساسات و عواطف را به دست ندارد، نمیتواند درست و نادرست را از یکدیگر بازشناسد. در مقابلِ این جنبهٔ جهل است که تصور حلم در درجهٔ اول متعارض است. حلم طبیعت انسانی است که میتواند اشتعال و انفجار این جهل را فرونشاند. حلیم کسی است که میداند چگونه بر احساسات و عواطب خود غلبه کند، و بر هواها و هوسهای کود خود پیروز شود، و هر اندازه هم که تحریک شده باشد آرام و مطمئن و خالی از پریشانی و آشفتگی باقی بماند.» (ایزوتسو، 1361: 264)
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (1396). همه ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام. ویراست چهارم. چاپ هشتم. تهران: نگاه معاصر.
ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دینپژوهی و آسیبشناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.
ـ ایزوتسو، توشیهیکو. (1966). مفاهیم اخلاقی ــ دینی در قرآن مجید. ترجمهٔ فریدون بدرهای (1378). تهران: فرزان.
ـ ایزوتسو، توشیهیکو. (1963). خدا و انسان در قرآن. ترجمهٔ احمد آرام (1361). تهران: شرکت سهامی انتشار.
ـ نستعلیق آنلاین (دسترسی در 1398/1/14)
ـ یادداشت مرتبط:
درباره این سایت