محمد اسفندیاری مینویسد:
«هرچه از اهمیت عقیدۂ صحیح سخن بگوییم، بجاست. اگر کسی عمری تحقیق کند تا به عقیدهای صحیح دست یابد، چیزی از عمرش تلف نشده است. اما اکنون ضمن مسلم دانستن این موضوع بر آنایم تا اهمیت اخلاق را یادآور شویم و اینکه اخلاق مهمتر است از عقیده. آنکه در باره دین و فلسفه و جهان و نظام هستی نادرست میاندیشد، اما سلوکش اخلاقی است، بهتر است از کسی که عقیدهاش درست است، ولی سلوکش غیراخلاقی. اساساً یکی از معیارهای مقبولیت هر دین و آیین، اخلاقی بودن آن است و توجهش به ارزشهای اخلاقی. در اسلام نیز که آن همه تأکید بر خدا و معاد شده، از آن روست که انسانها خود را در محضر خدا بیابند و اخلاق را پاس دارند و بدانند ذرة المثقال نیکی و بدی را پاداش و کیفر است.
با وجود اینکه دین کفر را برنمیتابد، اما کافرِ عادل بهتر است از مسلمانِ ظالم. آنکه مسلمان نیست، اما راستگو و امانتدار و پاسدار پیمان و دیگر اصول اخلاقی است، بهتر است از مسلمانی که ظلم و تعدی میکند و اخلاق را فرو میگذارد. اگر ما بخواهیم به کسی امانت بسپاریم، به کافرِ امین میسپاریم، نه مسلمانِ غیرامین. همچنین اگر بخواهیم خبری از یک رخداد کسب کنیم، به کافر راستگو اعتماد میکنیم، نه مسلمان دروغگو.
از آنچه گذشت، نتیجه میخواهم گرفت که ما مسلمانان نباید به مسلمانی خود غِرّه شویم. صِرف مسلمان بودن، و نیز شیعه بودن، سبب نجات و رستگاری نیست، و نارواست اگر کسی با تمسک به اینکه دین و مذهبش حق است اخلاق را دستکم بگیرد. حتی صِرفِ عبادت علامتِ دینداری و سببِ نجات نیست؛ چه رسد به صِرفِ باور. آنکه بدین دستاویز که مسلمان است و اهل نجات، اخلاق را پاس نمیدارد دچار غرور مسلمانی است و هرچه مغرورتر باشد، گمراهتر است.
اگر کسی با تمسک به اینکه برحق است از اخلاق سرپیچی کند، اخلاق یکسره تعطیل میشود؛ از آن رو که هر کسی خود را برحق میداند. مضافاً اینکه، حقانیت هر گروه فقط به آموزههایش نیست، اخلاق نیز معیار است.
کتمان نباید کرد که برخی میپندارند همین که مسلماناند و شیعه، در مقابل گناهان بیمه شدهاند و گذرنامه ورود به بهشت دارند. این گروه، عقیدهپرست هستند و دچار غرور مسلمانی و شیعیگری. عقیدهپرستی قربانی کردنِ اخلاق به نام عقیده است. آنکه به دستاویز حق بودن عقیدهاش، گو اینکه چنین هم باشد، اخلاق را نادیده میگیرد، عقیدهپرست است و گرفتار غرور عقیدتی. عقیدهپرستی برتر دانستنِ باور از عمل است. و قبول اینکه صِرف اعتقاد به فلان دین و مذهب، یا داخل بودن در فلان حزب و گروه، امتیاز است.» (اسفندیاری، 1396: 165 ــ 167)
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (1396). همه ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام. ویراست چهارم. چاپ هشتم. تهران: نگاه معاصر.
ـ یادداشت مرتبط:
درباره این سایت