ابوالقاسم فنایی:
«اخلاق همه ساحتهای وجودی انسان را دربرمیگیرد. یعنی فقط معطوف به فضائل و رذایل نفسانی نیست، موضوع اخلاق فقط خلقوخوی انسان نیست، بلکه ساحت باورها، عواطف و احساسات، اراده، گفتار و رفتار را هم شامل میشود. همه اینها به نوعی تحت پوشش اخلاق قرار میگیرند و در تمام این زمینهها اخلاق حرفی برای گفتن دارد. بنابراین خطاست که ما اخلاقیات یا قلمرو اخلاق را محدود کنیم به فضائل و رذایل نفسانی. در فرهنگ ما یک تقسیم کار از قدیمالایام جا افتاده. خیلیها معتقدند وقتی ما راجع به فعل صحبت میکنیم، این فعل فقط موضوع فقه و شریعت است. تعریفی که از فقه در بین اندیشمندان ما رایج است این است که موضوعِ فقه فعلِ مکلفین است و از آن طرف وقتی به اخلاق میرسیم میگویند موضوعِ اخلاق خُلقِ مکلفین است. این تعریف به نظر من درست نیست. قلمرو اخلاق و موضوع اخلاق بسیار گستردهتر از خلقوخوی انسانها است.
نکته دیگر که باید در مقام تعریف اخلاق به آن توجه کنیم این است که اخلاق را نباید به مستحبات و مکروهات فروبکاهیم. همان طور که در قلمرو شریعت، اامات و تکلیفهایی داریم که آنها را تکالیف دینی یا شرعی میدانیم، در قلمرو اخلاق هم ما اامات اخلاقی داریم؛ واجبات و محرمات اخلاقی داریم و اهمیت و ضرورت این اامات و تکالیف، به هیچ وجه کمتر از اامات و تکالیفی که ما در شرع داریم نیست.
[.] اخلاقی زیستن نوعی سبک زندگی است که در آن تمام ساحتهای وجودی انسان و کارهایش پیرامون اخلاق شکل میگیرد و جریان پیدا میکند. یعنی فردی که میخواهد اخلاقی زندگی کند در تمام ساحتها سعی میکند ملاحظات اخلاقی مربوط به آن ساحت را بشناسد و در مقام عمل از آنها پیروی کند و بر اساس آن زندگی کند. برای اینکه این نکته روشنتر شود به این مثال توجه کنید. ما میدانیم که زندگی متشرعانه چه نوع زندگیای است، زندگی که حول شریعت شکل میگیرد. کسی که زندگی متشرعانه دارد هر کاری میخواهد انجام دهد، با هر پدیدهٔ جدیدی که مواجه میشود دنبال این است که ببیند حکم شرعی در این رابطه چیست و آن حکم را در آن مورد خاص مراعات کند. دقیقاً همین نقشی که شریعت در یک زندگی شریعتمدارانه دارد اخلاق هم در اخلاقی زیستن دارد. اگر اخلاق در همه ساحتهای وجود آدمی حضور داشته باشد، معنایش این است که ما وقتی میخواهیم اخلاقی زندگی کنیم آن وقت باید سراغ شناخت و ملاحظات اخلاقی برویم و بر اساس آنها زندگی خودمان را تنظیم کنیم. این ملاحظات اخلاقی در قالب دلیل به ما عرضه میشود. یعنی اگر عقلانی زیستن را زندگی بر اساس دلیل بدانیم، آن وقت میتوانیم بگوییم اخلاقی زیستن یک نوع خاصی از عقلانی زیستن است. ما انسانها به حکم اینکه عاقل هستیم وقتی میخواهیم کاری انجام دهیم، به یک دلیلی نیاز داریم. شایان ذکر است که کار را در اینجا به آن معنای عام کلمه به کار میبرم، نه فقط در کارهای بیرونی. دلیلی لازم است که عقل ما را برای انجام کاری خاص توجیه و قانع کند که تو مثلاً باید این فلان کار را انجام دهی یا حق داری و اجازه داری که این کار را انجام دهی و از سویی دیگر انگیزه لازم برای انجام آن کار را در روح و روان ما نیز تولید کند. اخلاقی زیستن یک نوع خاصی از عقلانی زیستن است. یعنی در واقع یک نوع خاصی از آن دلایلی که با آن دلایل میتوانیم یک انسان عاقل را متقاعد کنیم که تو باید این کار را انجام دهی، همان دلایل اخلاقی است و با همان دلیل هم میتوانیم انگیزه لازم برای انجام آن کار را در آن شخص به وجود بیاوریم.
حالا اگر این تعریف از اخلاقی زیستن یعنی زیستن بر اساس دلایل اخلاقی را قبول کنیم، آنوقت میتوانیم راجع به موانع اخلاقی زیستن صحبت کنیم و یک تصور اجمالی از این موانع به دست آوریم. [.] موانع اخلاقی زیستن آن چیزهایی است که جلوی تأثیر دلایل اخلاقی را میگیرد و اجازه نمیدهد که آن دلایل به عمل منتهی شود. اموری که ممکن است که این دلایل اخلاقی را تضعیف کند یا از کار بیندازد دو جور است. گاهی اوقات دلیل دیگری میآید که دلیل غیراخلاقی است. آن دلیل، دلیل اخلاقی را از کار میاندازد. گاهی اوقات هم علتی جلوی تأثیر آن دلیل را میگیرد. به عنوان نمونه بعضی از کسانی که به استناد دلایل دینی، یک کار غیراخلاقی را توجیه میکنند فرایندی در ذهن اینها طی میشود که منجر میشود به کاری غیراخلاقی؛ این است که آن دلیل دینی جلوی تأثیر آن دلیل اخلاقی را میگیرد و اجازه نمیدهد آن دلیل کار خودش را انجام دهد. پس این موانع یا از جنس دلیلاند، یا از جنس علت.»
یادداشتها:
ـ سایت و اینستاگرام بنیاد باران (دسترسی در 1398/9/9)
درباره این سایت